هرشب کنار پنجره مي نشينم وآرزوي ديدنش رادرسر مي پرونم
خسته از صداي کوچ پرستوها ، عاشقانه صدايش ميکنم مي خواهم
کوله بار خستگي هايم را همراه با التماس هاي درونم برايش هديه کنم
ميخواهم ، ميخواهم بخواهي درونم را با عشق او بخوانم و به او بگويم
که : چقدر دوستت دارم ...